سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن طلاب عدالتخواه کرمان

گفت و گوی تقی و رضا کشمیری، بعد از اینکه توی مدرسه کرمانی ها گرد و خاک کردند و حسابی از خجالت طلاب کرمانی در اومدند


رضا کشمیری: داداش تقی! ما چقدر قلدریم و خودمون خبر نداشتیم!! تازه از این بزن بزن داره خوشم میاد، می زنیم و در می ریم.

 تقی کشمیری: آره، دیدی چطور چارتایی ریختیم سر اون طلبه؟ نزدیک بود خفش کنیم. ولی فکر کنم تازه این اول کاره، از این بزن در روها باز هم داریم.

 رضا: آره بابا، این طلبه ها که دست بردار نیستند.

 تقی: راستی رضا! تو که در ماجرای قبلی از طلبه ها معذرت خواهی کردی، چی شد تو این بزن بزن دوباره اومدی؟

 رضا: آره. دفعه قبل، طلبه ها اومدن خونمون بابابا صحبت کنن. بابا که نیومد، من چیزی نداشتم به طلبه ها بگم، به جاش، معذرت خواهی کردم. اما دم دمای حمله، نمی دونم چی می شه که منم جو گیر می شم، تو برنامه شرکت می کنم.

 تقی: اون دفعه، داداش مهدی و خون چمن و الله مراد انصاری و عرب پور هم بودند، چی شد این دفعه نیومدند؟

 

 رضا: بابا اونا پیشکسوت شدن، جاشون دیگه تو اتاق فکره.

 تقی: خوشم میاد از این آقای کمساری، چون همه جا هست و همه کار می کنه بعدش هم می گه:«کار من نبود، من که اصلا نبودم و ...»

 رضا: این آدم کلا همین جوریه. ولی طلبه ها هم حالا دیگه فهمیدن. سر به سرش می ذارن.

 

 تقی: بین ما برادرها، این داداش حسین خیلی زرنگه ها !! چون خیلی برنامه ها با هماهنگی اون انجام می شه، ولی طلبه ها همیشه عکس ماها رو منتشر می کنن.

 رضا: اسم حسین رو آهسته ببر!! مگه نمی دونی حسین کلاً باید یواشکی عمل کنه. در ماجرای قبلی اسناد مدرسه رو کش رفت، این دفعه هم هارد دوربین ها رو. کارش رو خوب بلده.

حسین کشمیری

 تقی: آره. از این به بعد هر وقت چیزی از مدرسه خواستیم، می شه بریزیم طلبه ها رو بزنیم، حسین هم یواشکی بره اون رو برداره و در بره.

 رضا: راستی! مجید انصاری  چرا اصلا آفتابی نمی شه و همیشه بابا رو با این سنش می فرسته جلو؟

 تقی: آخه این جزئی از سیاستمونه. چون طلبه ها به اسم انصاری حساسن، اگه بیاد وسط، کارا خراب می شه.

 

 رضا: چی بگم والله، من می ترسم آخرش همه کاسه کوزه ها سر ما بشکنه و ما رو به اتهام زمین خواری، غصب و از این جور چیزا، بگیرن و انصاری فقط بشینه و نگاه کنه. راستی تقی جان! طلبه ها یه چیزایی از من می پرسیدند که حسابی کلافم کرده بود، آخه جوابش رو بلد نبودم، به جاش خوب از خجالتشون در اومدم.

 تقی: مثلا چی می پرسیدن؟

 رضا: می گفتن ما که نفهمیدیم این بابای شما که هی داد می زنه من حکم امام دارم، کدوم حکم رو می گه؟ حکم 3/24 یا حکم 3/26 یا نامه 4/6 حاج احمد آقا؟ یادمه بابا تو کتاب خاطراتش یه چیزایی در این باره گفته بود، اما راستش من که کلا از این چیزا سر در نمیارم. به من می گن برو طلبه ها رو بزن، منم می گم چشم.

 

 تقی: راستش رو بخوای، بابا خودشم می دونه که حرفاش همش مغلطه است، به همین خاطر دست به دامن آقای رازینی شده و از ایشون خواسته ماجرای احکام امام رو براش توضیح بده.

 رضا: خوب چی شد؟ توضیح داد؟

 تقی: نه بابا، چه توضیحی؟ اون بنده خدا هم سر از کار این بابای ما و انصاری در نمیاره به خدا.

 رضا: اصلا ولش کن، ما رو چه به کار بزرگترا؟ ما کار خودمون رو بکنیم. راستی دفعه بعد کجا شلوغ کاری کنیم؟

 تقی: نمی دونم، تا از اتاق فکر، چی دستور برسه.

به نظر می رسه اتاق فکر در حال صدور فرمان جدیده و همین روزا باید منتظر شلوغ کاری جدید باشیم


[ پنج شنبه 92/5/24 ] [ 2:2 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 33
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 68665